▬ در زندگی هر سیاستمداری موقعیتهایی پیش میآید که طی آنها احساس میکند که باید خطاهای ادراکی ناشی از وفور دیدگاه منفی در کشور را اصلاح کند. وقتی ملتی از مواجهه مستقیم با دشمن بیرونی فراغت مییابد، یا احساس کاذبی از فراغت نزد برخی پدید میآید، منازعات و حرف و حدیثها به سمت و سوی درون معطوف میشود. ما به قرینه رویداد تاریخی فروریزی امپراتوری روم پس از فراغت از مناقشات خارجی، به این عارضه تخریب درونی، «سندرم زوال امپراتوری روم» اطلاق میکنیم. آگاهی بموقع سیاستمداران، از این وضعیت «خودتخریبی» میتواند نقش بسزایی در کنترل و محدودسازی پیامدهای منفی ناشی از آنها داشته باشد. سیاستمدار میتواند این مشکلات و علائم را تشخیص دهد، نسبت به این علائم هشدار دهد، و سمتوسوها را اصلاح کند.
▬ وقتی «خودتخریبی» به جای مکانیسمهای دفاعی درست قرار میگیرد، نتایج کارها و عملکردها و نهادها و سازمانها، در سطحی پایینتر از حد انتظار قرار میگیرد. در هر شرایطی، نتایج عملکردهای نهادی و سازمانهای مستقر، به عنوان معیار اندازهگیری و چوب محک «اعتدال حکمرانی» تلقی میشود. هنگامی که به طور پیوسته عملکردهای نهادهای مختلف، ضعیفتر از حد انتظار است، باید بدانیم که مشکل از یکی دو نهاد عملیاتی کشور نیست، بلکه یک عمق اخلاقی دشواریآفرین در کار است. در واقع، این سبک و طرز فکر و اندیشه است که سیاست را در سطح نهادی به لکنت میکشاند. در این حالت، باید ریزبینیهای فرهنگی را فعال و گسترده کنیم. اینجا چند نکته هست؛ یکی آن که باید رسم زود قضاوت کردن را برانداخت. یکی از اشتباهات رایج بین اغلب نخبگان و تشکلهای سیاسی در شرایط «خودتخریبی»، سبک شمردن «قضاوت» است؛ و در وضعیت سبک شمردن «قضاوت»، سادهترین کار، «منفیبافی» است. برای «منفیبافی»، تنها قدری حس و حال پرخاش لازم میآید، در حالی که «واقعنگری مثبت و رو به آینده»، مستلزم ارائه طراحیهایی برای آینده است، و اتخاذ این دیدگاه همواره دشوار خواهد بود.